امروز زندگی کن

دل نوشته های من

امروز زندگی کن

دل نوشته های من

به نظرم بلاگ بیان جای خوبی باشه برای نوشتن اون چیزایی که تو ذهنم هست .

چگونه این کاربر را دوست بدارید

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۰۴ ق.ظ

خواهر فکر میکنه همخونه ایای قبلیم از من متنفرن :)) کلا در مورد بقیه هم همین حس رو داره، فک میکنه اکثریت از من بدشون میاد و هی تلاش میکنه بقیه منو دوست داشته باشن :)))

راستش تلاشش رو میستایم ولی من نمیتونم بقیه رو مجبور کنم که منو دوست داشته باشن چون خودم شدیدا هوای خودمو دارم و نا گفته نماند من اصن نمیتونم به آدما اعتماد کنم.. بنظرم همه دنبال گوش میگردن که حرفاشونو بشنوی و نوبت به تو که میرسه کاملا قهوه ایت میکنن و البته تو رو هم نمیبینن.. نتیجه اینکه من برای ادما احترام قائلم ولی نمیتونم با کسی صمیمی بشم، یعنی اصلا نمیدونم چطوری باید صمیمی شد :)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۰۴

برای آینده

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۵۹ ق.ظ

دلم میخواد تا سال دیگه یک مقاله با یک استاد معروف و مهربون در زمینه دیتاساینس کار کنم.. نمیدونم چی میشه ولی بنظرم حس خوبی میتونه باشه که سایتیشن مقالاتت هی بره بالاتر...
اینم اضافه کنم که بله از دل برود هر آنکه از دیده برفت. خب دیگه به اندازه کافی برای بقیه استفاده هامو داشتم.. شاید دیگه یکی دلش نخواد باهام در ارتباط باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۹ ، ۰۱:۵۹

در نکوهش لانگ دیستنس

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ب.ظ

امروز با یکی از دوستام که تمایل به شروع یک رابطه عاطفی باهام داشت ، بهم زدم و بهش گفتم لطفا دیگه بهم پیام نده و همه چیز تمامه.

دلیل این کارم هم انتظاراتی بود که همش برام ایجاد میشد ، مثلا فک کن خیلی ناراحت بودم و فک میکردم وظیفه شه که اون بدونه من چمه :)) ی سری دلایلم هم این بود که همش باید براش ی سری چیزای بدیهی رو توضیح میدادم و بهش میگفتم ببین من درس دارم ، حواسم پرت میشه و چرا اینقدر پیام میدی.. ی سری زمانا هم که آنلاین نبودم مدام میپرسید چرا آنلاین نیستی و جواب منو نمیدی. من امروز بر اساس تحلیل هایی که از رفتارم داشتم فهمیدم آدم رابطه ی لانگ دیستنس نیستم و اونقدر برداشتای مختلفی از یک تکست میکنم که خدا میدونه.. اینم باید اضافه کنم که شروع یک رابطه باید حتما حضوری باشه و حداقل چند وقت با طرف بری و بیای و بعدش لانگ دیستنس رو اگه دیدی در توانته شروع کنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۱

یعنی حق با منه؟

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۱۳ ب.ظ

بعضی وقتا به این فک میکنم داشتن دوستای ساده و مهربون و یکم خنگ بهتره یا داشتن دوستای باهوش و کاربلد؟ فک میکنم دوستای باهوش و کاربلد ممکنه بهم ضربه بزنن و هر موقع دلشون خواست و دیگه منفعتی از من ندیدن ارتباطشونو قطع کنن.. در عوض دوستای ساده و یکم خنگم در بعضی مواقع بدون فک کردن ی سری حرفا رو میزنن که باعث میشن آدم توی شرایط نامناسبی قرار بگیره

نمیدونم کدوم خوبه و کدوم بد ، راستش الان فک میکنم باید از نظر محیطی یکم مستقل تر باشم.. یعنی کاش شرایطم جوری بشه که بتونم ی جا برم تنهایی برای خودم.. نمیدونم ی سری وقتا واقعا حساس میشم و حرفای بقیه شدیدا ناراحتم میکنه

مثلا دو روز پیش همکارم زنگ زد و بهم گفت تو همه کاراتو تنهایی کردی و به کسی نگفتی ولی سلام علیک و خندیدنتم با همه داشتی.. نمیدونستم این تعریف بود یا گله بود در اصل. اما هر چی که بود من تصمیم گرفتم دیگه با همکارام و دوستام که ایرانن زیاد صحبت نکنم چون حرفاشون تازه باعث میشه احساس بدی بکنم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۱۳

بالاخره رفتم

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۳۸ ب.ظ

حدودا سه ماهی میشه که برای تحصیل از ایران اومدم بیرون. دیروز داشتم مطالب قدیمی تر وبلاگمو میخوندم و واقعا از این پروسه ی سختی که طی کردم به شگفت اومدم.. اگه بخوام مسیرمو بعد از تموم شدن کارشناسی توصیف کنم ، باید بگم اول کار اعتماد بنفس پایینی داشتم و همین باعث شد سرکاری برم که مناسب من از هر نظر نبود و در نهایت پس از شکست های متعدد ، شروع کردم به شناختن خودم ، اینکه چه محیطی برام مناسبه ، اینکه چی از زندگیم میخوام و بعدش با خوندن کتابای محتلف روی اعتماد بنفسم کار کردم و این شد که ایران رو ترک کردم...

در مورد اینکه اینجا خوبه یا بده

من هنوز ابتدای راهم ، اما توی این چند وقته همه چیز برام تغییر کرده و نوع دیدم به زندگی عوض شده.. اینجا سرعت زندگی خیلی بالاتر از ایرانه و همین باعث میشه همیشه به تلاش و تکاپو باشی.. از اون گذشته دیگه مجبور به سانسور کردن خودم نیستم و حداقلش میتونم هر موقع که سوالی داشتم بپرسم و جواب مناسبو بگیرم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۸

یکی از ادمیشن ها

پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۴۷ ق.ظ

امروز خبردادن که یکی از پلن های درسی ای که برای رفتن داشتم ، قبول شده. البته من یکم در موردش شک داشتم از قبل و برای همین با چند نفر مشورت کردم و گفتند بهتره بیخیالش بشم و منم بیخیال شدم  :))
اما در هر صورت من ادامه میدم ، من یک جنگجو و یک مبارزم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۲:۴۷

معرفی یک مبارز

پنجشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۴۴ ب.ظ

یک پادکست از چنل بی گوش دادم دیشب که باعث شد کلا روند فکر کردنم عوض بشه. مثلا الان با خودم فکر میکنم اگر چنین شخصیت مبارزی جای من بود چیکار میکرد و از همون منظر به زندگیم نگاه میکنم...

این پادکستی که میگم در چنل بی موجوده و اسمش "دست" هست. داستان خیلی جالبی داره و اگه در خودتونین میبینین که زندگی خیلی بهتون فشار آورده و فکر میکنید از بقیه هم سن و سالاتون عقبید، این پادکست رو حتما گوش کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۴۴

کودکی کجایی

جمعه, ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۲۳ ب.ظ

بچه که بودم با توجه به وضع مالی متوسط رو به پایینمون ، همیشه تو فامیل کسی بهمون محل نمیذاشت. اما تو جمع دخترا و بچه ها چون من درسم از همه بهتر بود خیلی احترام داشتم و ی وقتایی رهبرم میشدم :)) اون زمان ها فکر میکردم که شاید بزرگتر که شدم میتونم این وضع رو جبران کنم و هم به خودم و هم به بابام کمک کنم...

اما الان با توجه به وضع اقتصادی و کلا همه چیز در این خواسته ام موندم! تموم اون همبازی های بچگی که وضع مالیشون خوب بود الان با یک مرد پولدار ازدواج کردن و یک به یک قصد ترک کشور رو دارن! 

به هرحال امیدوارم منم بازم خبر خوب برای خودم و خونواده ام بشنوم، واقعا گناه داریم ، نمیفهمم خدا چرا ما رو نمیبینه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۲۳

آرزوهای کوچک

يكشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۹ ب.ظ
از سری آرزوهای کوچکم اینه ی بار دیگه Mr Toefl رو ببینم. یعنی اون بیاد شیرینی ویزای کاناداشو بده بهم.. ولی همچین چیزی محال ممکنه :))))
یعنی حتی یک درصدم احتمال وجودش نیست..
پ.ن : بنظرم یک سری خشم های فروخورده ام هنوز هستن، یهو سر باز میکنن و طرف رو رگباری مورد انتقاد قرار میدم ، جوری که میخکوب میشه و دیگه نمیتونه حرفی بزنه
دوستام میگن با این اخلاقم به احتمال 100 درصد طلاق میگیرم.. مشکلی با طلاق ندارم، حداقلش بهتر از اینه که یک عمر سرکوفت بشنوی و زندگی مزخرفی داشته باشی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۹

فوران خشم های فرو خورده

پنجشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۲۱ ب.ظ

این هفته ای که گذشت شدیدا در حال تخلیه ی خشم خودم بودم :)) 

بنظرم در هر صورت لازم بود که من اتفاقا خشمگین بشم که بفهمم این خودمم که باید به زندگیم سر و سامان بدم و نذارم دیگران برام تصمیم بگیرن.

امروز هم رفتیم ی کنفرانسی که مرتبط با رشته م بود و به یک نکته جالبی پی بردم..

اینکه یکی از تو خوشش بیاد یا نیاد ، شدیدا به حال روحیش و میزان تنهاییش در اون زمان بستگی داره.. مثلا اگه یکی احساس درموندگی بکنه و بعدش یکی بیاد خوشحالش کنه و روزشو بسازه، این علاقمندی بوجود میاد.

از لحاظ علمی هم ی بار میخوندم همچنین چیزی ثابت شده.

خلاصه که برا همه امیدوارم در بهترین زمان ، در بهترین مکان و در مقابل مناسب ترین فرد باشن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۱