من بعد از یک ترم برگشتم!
خب الان تابستونه و من باید درس کارآموزی خودمو بگذرونم.. اما داستان از اونجایی شروع شد که در عرض چند روز سه تا کار مختلف ریخت روی سرم و من حتی فرصت تصمیم گیری برای هر کدومو نداشتم، البته اینو بگم که از چند نفر پرسیدم که باید دقیقا چیکار کنم و اونام راهنماییم کردن.. اما من منتظر ی فرصت مناسب بودم که راجبه جنبه های مختلف هر کدوم فکر کنم...
امروز روز اقدامم بود که ناکام ماندم :)) من باید تاریخ دقیق مشارکت خودمو اعلام میکردم اما اینکار رو نکردم و طرف مقابلم شدید بهم توپید.. این کار رو به شهریور موکول کردم اما شک دارم که باید در کل کارآموزی رو کجا برم :( یکمی نگران میباشم
همم دیروز عکسی منتشر شده در اینستاگرام از نوه های اقوام پدری دیدم که من و خواهرمو سخت برآشفت :( کار ی روز یا دو روزشون نیست! اونا همیشه سمت همدیگه ن و ما فقط خودمونو داریم و خدا رو. البته خدا با همه هست.. و این یعنی ما اگه تنبلی رو کنار نذاریم و با برنامه پیش نریم باختیم..
دیشب فیلم بارکد رو دیدیم، خیلی فیلم باحالی بود، واقعا اصلا آخرشو نمیشد فهمید! فیلم نامه ی خیلی خوبی داشت. از نکته های اخلاقیش این بود که هیچ وقت قبل ازدواجت رو یارت حساب 100 درصدی نکن :)) و همه چیزم بهش نگو که ی وقت تو رو لو بده
خلاصه که نکته ی این چند روز--- تنبلی رو بذار کنار و با برنامه ریزی پیش برو! همه رو هم جدی نگیر :)