من خوشحالم
جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ق.ظ
خب الان که فک میکنم میبینم که اون طرفی که بهم توپید راضی میشد ولی خودم گفتم یه وقت دیگه :))
رفتیم افطاری خونه ی فامیل مادری، چقدر از آدمایی که خودشونو نمیگیرن خوشم میاد، چقدر از اونایی که باهاشون راحتم خوشم میاد، وقتی در حد همین 4 ساعت خنده روی لبات میشینه دیگه چی میخوای از فامیلت؟؟ وقتی بدون منت و بدون باد و بغ باهات برخورد میکنن دیگه چی میخوای؟
شاید اگه یه مهمونی دیگه از فامیل دورتر مادریم گرفتن ، من برم! چون شاد میشم!! :)
thankGod#
۹۵/۰۴/۱۱